کی ز ماتمخانه ما دود افغان برنخاست
کی غم از بالین ما با چشم گریان برنخاست
در زمین سیلخیز دیده گریان ما
کی نشست اشکی که چون برخاست طوفان برنخاست
صد نسیم آمد ز مصر و بوی پیراهن رساند
ناتوانی بین که گردی زین بیابان برنخاست
من ندانم بود چشم خونفشانی یا نبود
این قدر دانم که این طوفان ز دامان برنخاست
ذوق بیسامانیم هر چند بر بالین نشست
این سر آشفتهبخت از خواب سامان برنخاست
یک جهان زخم از دم تیغ تو بر هر مو شکفت
از سر جان کشته تیغ تو آسان برنخاست
شکر فیض نوبهار غم فصیحی چون کنم
کز گلم یک لاله بی چاک گریبان برنخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به غم و اندوه عمیق شاعر اشاره دارد. شاعر از ماتم و دردهایی که از آنها رنج میبرد، صحبت میکند و با تصاویری از فضای پر از غم و سیل اشک، به توصیف حالت خود میپردازد. او به تجربه جوانب مختلف این غم پرداخته و احساس ناتوانی و بیسامانی را در روند زندگیاش بیان میکند. در نهایت، از زخمهای عمیق روحی ناشی از عشق و جدایی سخن میگوید و به جواب سوالاتی درباره این همه درد و رنج نمیرسد. همگی اینها نشاندهنده روحی آزرده و دردمند است که در جستجوی آرامش و فهمی از این تجارب غمانگیز است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیتی اشاره میکند که نشاندهندهی درد و اندوه عمیق است. او از این میگوید که نه تنها در خانهی خود، بلکه در اطراف نیز صدای ناله و گریهای برنخواسته است. این بیانگر حالتی از غم و فقدان است که در آن احساس میشود مصیبتها و مشکلات به اندازهای عمیق و وسیع هستند که هیچ صدایی از سوگواری به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: در سرزمینهایی که همیشه طوفان و سیل بهپا میشود، اشکهای ما هیچگاه آرام نمیگیرد و زمانی که این اشکها ریخته میشوند، طوفان و بیقراری از میان نمیرود.
هوش مصنوعی: بسیاری از نسیمها از مصر رسیدند و بوی پیراهنی را با خود آوردند. با این حال، ناتوانی را ببین که از این بیابان، گرد و خاکی بلند نشد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا این چشمها واقعاً اشک میریزند یا نه، اما به خوبی میدانم که این طوفان غم و اندوه از دامن من نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: اگرچه در لحظههای دچار بینظمی و سردرگمی هستیم، اما این حال نابسامان ما حتی با نشستن یک قافله خوشی در کنار ما، از خواب خوشبختی ما را بیدار نکرده است.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره دارد به تأثیر عمیق و دردناک یک عشق یا رابطه بر دل و روح انسان. به طور خاص، زخمهایی که از این رابطه بر دل افراد مینشیند، بهقدری عمیق و ماندگار است که هر بار در یادآوری این زخمها، درد و رنج آن دوباره زنده میشود. به رغم این درد و جراحت، گاهی آن عشق به گونهای است که راحتی و آرامش را در خود مستتر میسازد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از نعمتهای بهار و شادیاش سخن بگویم وقتی که از دل من، حتی یک گل لاله بدون نقص و عیب هم بیرون نیامده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نگویم چون قدت سروی ز بستان برنخاست
خاست اما فتنه انگیز و خرامان برنخاست
کی نمودی قد که هر سو فتنه بالا نشد
کی گشودی رخ که از هر گوشه افغان برنخاست
مرده ام بی او چه سان بر آه من سوزد دلش
[...]
چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست
آهی از من سر نزد کز مردم افغان برنخاست
گریه طوفان خیز گشت و از سرم برخاست دود
باری از من گریه کم سرزد که طوفان برنخاست
گرچه شور شهسواران بود در میدان حسن
[...]
بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست
کز پریشانی فغان از پیر کنعان بر نخاست
وه که تا لب های من آلوده از افغان نکرد
تشنگی از هر طرف، جویی به حیوان بر نخاست
باغبان عشق با دعوی به رضوان گفت خیز
[...]
کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
همچو شمع کشته دودم از گریبان برنخاست
شمع بالینش نشد چون صبح خورشید بلند
با لب پرخنده هر کس از سر جان برنخاست
از نوای شور مجنون بود رقص گردباد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.