گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فصیحی هروی

چون نعش من برند برون از سرای من

محنت برهنه پای دود از قفای من

من ذره‌ای سرشته ز هیچم نه آفتاب

تا پوشد این خرابه سیه در عزای من

در دوزخ افکنید به حشرم که کرده است

با استخوان سوخته عادت همای من

آن کعبه‌ام که خشت و گلم حسن می‌کشید

روزی که می‌نهاد محبت بنای من

می‌نوش و شاد زی که زند خنده بهشت

دوزخ ز یک تبسم عفو خدای من

باری تو خود به کعبه فصیحی برو که هست

موج سراب هستی من بند پای من