گنجور

 
فنودی

در آب و گل مرا مهری عجین است

به کنج دل هم عشقت دفین است

تغافل تا به کی از حال زارم

بتا رسم وفاداری نه این است

گرم سر بر سر زانو گذاری

سرم از فخر بر عرش برین است

مگر رحمی کند بر دردمندی

خداوندی که رب العالمین است

کمان ابروان و تیر مژگان

به صید دل مرا اندر کمین است

به رخسار تو آن زلف سمن سا

شب و روزی به یکدیگر قرین است

مدام از دست گردون شیخ دلخون

به کنج درد و غم خلوت نشین است

 
 
 
جدول قرآن کریم
میبدی

چه چاره مر مرا بختم چنین است

ندانم چرخ را با من چه کین است؟

حکیم نزاری

بتی لاغر میان فربه سرین است

که از سودای او خلقی حزین است

چه گویم از میان او؟ که وصفش

برو ز اندیشه‌ی باریک‌بین است

قبای حسن شد بر قد او ختم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه