گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

گر اول آتش عشق آسان نمود ما را

زد یک شرر بر آورد از سینه دود ما را

آرام و خواب از ما ای همدمان مجویید

رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما را

شام وصال را مه خوشید بود از هجر

در روز تیره افکند چرخ حسود ما را

بس دیر اگر میسر شد بزمگاه معشوق

زانجا فلک برون راند بسیار زود ما را

زین سان که وصل معدوم افتاد و هجر موجود

نابود بهتر ای دل صد ره ز بود ما را

سنگ جنون فکنده در قتل کوشد امروز

آن کاو بزنده داری شب می ستود ما را

از کفر عشق در دین شد رخنه ها که کردند

صد گونه سرزنش ها گبر و جهود ما را

ساقی ز حد فزون ده می کز ملال دوران

هر دم ملال دیگر در دل فزود ما را

فانی چسان توان بد در شهر بند هستی

چون ره به نیستی ها هجران نمود ما را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

رفت آنکه چشم راحت خوش می غنود ما را

عشق آمد و برآورد از سینه دود ما را

تاراج خوبرویی در ملک جان در آمد

آن دل که بود وقتی گویی نبود ما را

پاسنگ خویش بودم در گوشه صبوری

[...]

شیخ بهایی

رفت آن که چشم راحت خوش می غنود ما را

عشق آمد و برآورد از سینه دود ما را

امروز کو که بیند سرمست و بت پرستیم

آن کو به نیک نامی دی می ستود ما را

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
صائب تبریزی

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را

بر ما و خود ستم کرد هر کس ستود ما را

چون موجه سرابیم در شوره زار عالم

کز بود بهره ای نیست غیر از نمود ما را

تنگی روزی ما بود از گشودن لب

[...]

بیدل دهلوی

در عالمی‌که با خود رنگی نبود ما را

بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را

مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی

خورشید التفاتش از ما زدود ما را

پرواز فطرت ما، در دام بال می‌زد

[...]

حزین لاهیجی

رفت آنکه دل به محنت، آسوده بود ما را

چشم از فسانه غم، شب می غنود ما را

زین پیشتر ز چشمم، جاری دو جوی خون بود

اکنون هزار چشمه، از دل گشود ما را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه