گنجور

 
بابافغانی

بازم ز جفایی دل افگار شکسته

بیداد گلی در جگرم خار شکسته

آه از دل آن مست که می خورده باغیار

ساغر بسر یار وفا دار شکسته

دیگر چه ملامت بود از جنگ رقیبان

ما را که سرو دست در اینکار شکسته

رسوایی و تر دامنی از خلق چه پوشیم

پیمانه ی ما بر سر بازار شکسته

چون برگ گل و لاله روان گشت ببستان

جام طرب ما که بگلزار شکسته

در گلشن عیشم نظر انداز بعبرت

تا سوخته بینی در و دیوار شکسته

این مستی از اندازه برونست فغانی

امروز خمار تو مگر یار شکسته

 
 
 
سوزنی سمرقندی

ای رنگ رخت گونه گلنار شکسته

یک موی تو صد طبله عطار شکسته

وز خجلت بالای تو در هر چمن و باغ

افکنده سر سرو و سپیدار شکسته

بازار نکوئی بتو افروخته وز تو

[...]

نظیری نیشابوری

در بند تو زنجیر گرفتار شکسته

زندان شده صد رخنه و دیوار شکسته

زین بیش شکرخنده حلاوت نفروشد

طوطیم ز شکر سر منقار شکسته

از بس که عنان پیچد ازان چهره نگاهم

[...]

ابوالحسن فراهانی

تا کی کنی آزار من زار شکسته

آزردگی ای هست در آزار شکسته

بیهوده چه رنجم که زمن زود گذشتی

زودی گذرند از بر دیوار شکسته

آسان نرود محنت هجران تو از دل

[...]

حزین لاهیجی

گل را ورقم رونق بازار شکسته

این خامه کله گوشه به گلزار شکسته

صد جا شکن طره آشفته دلیهاست

آهی که مرا بر لب اظهار شکسته

شادیم که زندان غم آباد جهان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه