گنجور

 
بابافغانی

یا رب از بستان حسنم سر و بالایی بده

توبه ی عشقم بدست ماه سیمایی بده

دستم اندر حلقه ی فتراک سلطانی رسان

در قبول این مرادم قوت پایی بده

از کف خضری بحلق تشنه ام آبی چکان

این زمین خشک را یکبار احیایی بده

جلوه ی طاووس خواهد این دل ویرانه وش

از شبستان وصالش مجلس آرایی بده

دیده ی شب زنده دارم تیره شد زین اختران

یا رب از دریای عشقم در یکتایی بده

شکر این کز مجلس عیش تو رفتم تلخکام

چون بمیرم بر سر خاک آی و حلوایی بده

قادرا وقت شهادت در حضور شمع وصل

تو فغانی را زبان گرم گویایی بده