گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن

که داغ بود آیینهٔ گیتی‌نمای من

روم در دشت و چون مجنون نهم سر در بیابان‌ها

اگر نه غیرت عشق تو هردم گیردم دامن

هوای آن گلم سوی گلستان می‌کشد ورنه

من دیوانه را یکسان نماید گلشن و گلخن

نهالی کز سرشک آتشینم پرورش یابد

برآرد آخر آتش چون درخت وادی ایمن

چراغ و شمع او در بزم عیش یار روشن شد

من تنها نشین را خانه از مهتاب شد روشن

فغانی از کجا و جرعهٔ وصلش همینش بس

که در هجرش خورد خونابه تا جانش بود در تن