به حالی بس عجب شب زان جوان سرخوش افتادم
شد او با صد چراغ از پیش و من در آتش افتادم
به حال مرگ بودم صبحدم چون خاستم از جا
به راهش بس که شب در پای رخش سرکش افتادم
دلی میباید و صبری که آرد تاب آن جولان
گرفتم اینکه من هم در عنان ابرش افتادم
بهر نوعی که خواهی شیوهٔ دست و کمان بنما
که من خود بسمل از شکل کمان و ترکش افتادم
کبابم کرد و میسوزم هنوز از صحبت گرمش
من وحشی کجا در دام این آتشوَش افتادم
خرابم داشت دوش آن سادهلب از خندهٔ شیرین
همه شب سرگران از آن شراب بیغش افتادم
فغانی شب که میرفت از برم آن غنچهٔ خندان
نمیدانم چه شد آخر که این سان ناخوش افتادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.