گنجور

 
بابافغانی

گر من ز شوق یار فرستم بیار خط

یکحرف ازان ادا نشود در هزار خط

خوش صفحه ییست روی تو یا رب که تا ابد

هرگز بر آن ورق نفشاند غبار خط

ما را بدور حسن تو با نوخطان چکار

تا روی ساده هست نیاید بکار خط

خط گو مباش گرد رخت وه چه حاجتست

مجموعه ی جمال ترا بر کنار خط

زین پیش خط حسن بتان معتبر نبود

در دور عارض تو گرفت اعتبار خط

از خط روزگار مکش سر که عاقبت

بر دفتر حیات کشد روزگار خط

قاصد بغیر، چند بری خط دوست را

یکبار هم بنام فغانی بیار خط