چون از می صبوحی رنگ رخش برآید
بهر نظاره ی او خورشید بر در آید
خوش آنکه سر بزانو باشم در انتظارش
ناگه چو سر بر آرم آن ماه بر سر آید
افسون پندگویان دیوانه ساخت ما را
با آن پری بگویید تا در برابر آید
آسوده یی کزین در بیرون رود سلامت
دارد سر ملامت گر بار دیگر آید
آن نور دیده دارد جا در دل فغانی
در دل خوشست لیکن در دیده خوشتر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و شگفتی عشق و محبت است. شاعر به توصیف چشمان معشوق و تاثیر آن بر دل و جان خود میپردازد. او میگوید وقتی که رنگ رخسار محبوبش نمایان میشود، خورشید هم برای دیدار او میآید. شاعر در انتظار معشوق نشسته و آرزو دارد که هر زمان سرش را بلند کند، آن ماه به چهرهاش نمایان شود. همچنین، به افسونگری عشق اشاره میکند که دیوانهاش کرده و از آن پری میخواهد که در برابرش بیاید. شاعر همچنین یادآور میشود که اگر این حالت عاشقانه دوباره تکرار شود، ممکن است دوباره با ملامت روبرو شود، با این حال، زیبایی معشوق در دل او جا دارد و در واقع، همیشه در دلش خوشایندتر است.
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ رخسار او به دلیل شراب صبحگاهی نمایان میشود، خورشید نیز برای تماشای او از دور ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که در انتظار محبوبش باشد و هرگاه سرش را بلند کند، آن یار خوشچهره را با سر بر افراشته ببیند.
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر حرفهای جالب و فریبندهی افراد دیوانه قرار گرفتهایم. با آن پری زیبایی که در داستانها آمده، صحبت کنید تا او به ما نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند از مشکلات و نگرانیها به راحتی بیرون برود، میتواند از سرزنش و ناملایمات در امان باشد؛ اما اگر دوباره به آن مشکلات برگردد، ممکن است دوباره ملامت و دردسر بیابد.
هوش مصنوعی: این شخصی که میگوید، در دلش احساس شادی و سروری دارد، اما زیباییهای او در چشمان دیگران مشخصتر و جذابتر به نظر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ذره نور رویت گر ز آسمان برآید
افلاک درهم افتد خورشید بر سرآید
آخر چه طاقت آرد اندر دو کون هرگز
تا با فروغ رویت اندر برابر آید
یارب چه آفتابی کانجا که پرتو توست
[...]
آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید
وان آفتابِ وصلت از جانبی برآید
تو سر کشیده و من طوقِ وفا به گردن
ساکن که اسبِ حسنت ناگه به سر درآید
ای سروِ باغِ جانم بخرام تا به بستان
[...]
چون بینم اینکه رویت در چشم دیگر آید
کز دیده های خود هم چشم مرا در آید
چون از حسد بمیرم آن دم که تو در آیی
چون جان عشقبازان با تو برابر آید
خام است کز تو جویم بر خود نوازشی را
[...]
از درد هجر جانا جانم به همیبرآید
ای جان تو برنیائی، باشد که دلبر آید
از آب دیدهٔ من تر شد زمین و گُل رُست
شاید کز آب دیده آن سرو در بر آید
بیمارم و ندارم درمان درد هجران
[...]
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.