گنجور

 
بابافغانی

تا چند طلب باشد و مطلوب نباشد

خون گریم و نظاره ی محبوب نباشد

هر ناله میان من و او قاصد دردیست

دلسوز مرا حاجت مکتوب نباشد

هر جا که شکافند دل مهر پرستان

یکذره نیابند که مجذوب نباشد

گر دیده و دل پاک نگهداشته باشی

هیچ از نظر پاک تو محجوب نباشد

عشقست که قربان سگ کوی کند مرد

این درد چو درد دل ایوب نباشد

شک نیست که در قصه ی پیراهن یوسف

خونبارتر از دیده ی یعقوب نباشد

دل بد مکن از یار جفا پیشه فغانی

خوبی که جفایی نکند خوب نباشد