ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید
سایبان زد بر کنار سبزه و صهبا کشید
هر کجا کان دانهٔ در کشتی می برگرفت
رند درد آشام او زانو زد و دریا کشید
آه ازان دم کز سر مستی بعاشق جام داد
وانگه از عین عنایت منتظر شد تا کشید
آندم از جان دست افشاندم که در گلگشت باغ
آستین بر زد بناز و پیرهن بالا کشید
عشق چون بر لوح هستی قرعه ی توفیق زد
دیگران را ترک فرمود و رقم بر ما کشید
می توان گفت که نتوان یافت درصد جام زهر
آنقدر تلخی که فرهاد از کف خارا کشید
رفت عاشق هچنان لب تشنه از مجلس برون
وز حریفان مزور پیشه منتها کشید
هست در محشر فغانی را کلید باغ خلد
یک به یک پیکان که در عشق از دل شیدا کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سرابستان جان تا قد او بالا کشید
سیل چشمم در فراقش میل بر دریا کشید
وعده ی وصلم همی داد او به چشم نیمه مست
لیکن آب محبوب جان چون زلف خود در پا کشید
گرچه گل را رنگ و بویی هست در فصل بهار
[...]
وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید
خط باطل بر سواد شهر از سودا کشید
صدگل بی خار دارد در قفار هر زخم خار
پای زد بر دولت خود هر که خار از پا کشید
نیست از خونابه نوشان هیچ کس جز من بجا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.