بازم بسینه عشق و جنون جوش می زند
وز خون گرم دل بدرون جوش می زند
آسوده بودم آه که از یک نگاه گرم
خونی که مرده بود کنون جوش می زند
سر تا قدم گداختم از داغ عاشقی
خونابه بنگرید که چون جوش می زند
جانم به لب رسید و هنوز از خیال خام
در سینه آرزوی فزون جوش می زند
مور شکسته بال بشهد تو چون رسد
کز طامعان درون و برون جوش می زند
زین کافری که کرد فلک با شهید عشق
خون در نهاد خاک زبون جوش می زند
در دیده از هوای تو ای شاخ ارغوان
هر دم هزار قطره ی خون جوش می زند
نتوان نگاه کرد بدان روی آتشین
از بسکه خال غالیه گون جوش می زند
هر دم ز خامی تو فغانی در آتشی
بهر سواد سحر و فسون جوش می زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند
خون می چکد ز عقل و جنون جوش می زند
ای سامری زیاده کن افسون و دم که باز
دردم به رغم سحر و فسون جوش می زند
پژمرده گشته بود کهن داغ های دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.