گنجور

 
اشراق بیرجندی

آنکه از عشق و طرب منع دل ما می کرد

گل رخسار تو ای کاش تماشا می کرد

هر که میدید گل روی تو در طرف چمن

کی نظر برگل و برلاله حمرا میکرد

یار اگر پرده گشا از رخ زیبا میشد

خلق را از نگهی واله و شیدا می کرد

دل دیوانه سپردم به پری رخساری

همچو مجنون که دل اندر سر لیلا میکرد

شور سودا زدگان بود ز زنجیر جنون

دل چو یاد سر آن زلف چلیپا میکرد

سالها بود ز مژگان گهرا فشان اشراق

دل چو آتشکده و دیده چو دریا می کرد

 
 
 
جدول شعر