آنکه از عشق و طرب منع دل ما می کرد
گل رخسار تو ای کاش تماشا می کرد
هر که میدید گل روی تو در طرف چمن
کی نظر برگل و برلاله حمرا میکرد
یار اگر پرده گشا از رخ زیبا میشد
خلق را از نگهی واله و شیدا می کرد
دل دیوانه سپردم به پری رخساری
همچو مجنون که دل اندر سر لیلا میکرد
شور سودا زدگان بود ز زنجیر جنون
دل چو یاد سر آن زلف چلیپا میکرد
سالها بود ز مژگان گهرا فشان اشراق
دل چو آتشکده و دیده چو دریا می کرد