گنجور

 
عراقی

ساقی، ار جام می، دمادم نیست

جان فدای تو، دردیی کم نیست

من که در میکده کم از خاکم

جرعه‌ای هم مرا مسلم نیست

جرعه‌ای ده، مرا ز غم برهان

که دلم بی‌شراب خرم نیست

از خودی خودم خلاصی ده

کز خودم زخم هست مرهم نیست

چون حجاب من است هستی من

گر نباشد، مباش، گو: غم نیست

ز آرزوی دمی دلم خون شد

که شوم یک نفس درین دم نیست

بهر دل درهم و پریشانم

چه کنم؟ کار دل فراهم نیست

خوشدلی در جهان نمی‌یابم

خود خوشی در نهاد عالم نیست

در جهان گر خوشی کم است مرا

خوش از آنم که ناخوشی هم نیست

کشت امید را، که خشک بماند

بهتر از آب چشم من نم نیست

ساقیا، یک دمم حریفی کن

کین دمم جز تو هیچ همدم نیست

ساغری ده، مرا ز من برهان

که عراقی حریف و محرم نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

در جهان هیچ سینه بی‌غم نیست

غمگساری ز کیمیا کم نیست

خستگی‌های سینه را نونو

خاک پر کن که جای مرهم نیست

دم سرد از دهان بر آه جگر

[...]

مجد همگر

غم عشق تو یکدمم کم نیست

مونسم بی رخ تو جز غم نیست

در تو یک جو وفا نماند و هنوز

عشق تو ز آنچه بد جوی کم نیست

در جهان تا غم تو پای نهاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
امیرخسرو دهلوی

روی نیکوی تو ز مه کم نیست

جز ترا نیکویی مسلم نیست

دهنت ذره و کم از ذره است

رخ ز خورشید ذره ای کم نیست

بی دهانی و ملک خوبی را

[...]

حسین خوارزمی

آه کاندر زمانه محرم نیست

دم نیارم زدن که همدم نیست

تو بتو صد جراحت جان هست

که یکی را امید مرهم نیست

خلفی صدق از خلیفه حق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه