گنجور

 
عراقی

درین ره گر به ترک خود بگویی

ببینی کان چه می‌جویی خود اویی

تو جانی و چنان دانی که: جسمی

تو دریایی و پنداری که جویی

تویی در جمله عالم آشکارا

جهان آیینهٔ توست و تو اویی

نمی‌دانم چو بحر بیکرانی

چرا پیوسته در بند سبویی؟

ز بی‌رنگی تو را چون نیست رنگی

از آن در آرزوی رنگ و بویی

به گرد خود برآ، یک بار، آخر

به گرد هر دو عالم چند پویی؟

مراد خود هم از خود بازیابی

عراقی، گر به ترک خود بگویی

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
غزل شمارهٔ ۳۰۳ به خوانش دریا قلیلی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
باباطاهر

به هر شام و سحر گریم بکوئی

که جاری سازم از هر دیده جوئی

مو آن بی طالعم در باغ عالم

که گل کارم بجایش خار روئی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
عین‌القضات همدانی

یقین دان کو نباشی تو ولیکن

نباشی در میان آنگه تواوئی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه