ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟
کی روی خوبت با ما نمایی؟
بیتو چنانم کز جان به جانم
هر سو دوانم، آخر کجایی؟
بیمار خود را میپرس گه گه
پیوسته از ما مگزین جدایی
جانا، چه باشد؟ گر در همه عمر
گرد دل ما یک دم برآیی
تا کی ز غمزه دلها کنی خون؟
چند از کرشمه جان را ربایی؟
چون میبری دل، باری، نگهدار
بیچارهای را چند آزمایی؟
دربند خویشم، بنگر سوی من
باشد که یابم از خود رهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حدی نداری در خوش لقایی
مثلی نداری در جان فزایی
بر وعده تو بر نجده تو
که م دوش گفتی هی تو کجایی
کردم کرانه ز اهل زمانه
[...]
افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی به جایی
او شهریاری من خاکساری
او پادشاهی من بینوائی
بالا بلندی گیسو کمندی
[...]
افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میلی بجائی
دل بازکردست فکر قبائی
باصوف دارد روی صفائی
ارمک امیری صوفک نقیری
[...]
از سبزه بر گل خط می فزایی
دل می فریبی جان می ربایی
هر دم چه آیی از دیده در دل
خود را به مردم تا کی نمایی
شد عمرم آخر در جست و جویت
[...]
بنواخت نی را، لبهای نایی
ما بی نواییم، آه از جدایی
در کعبهٔ دل، مانده ست داغم
چون فلس ماهی، از ناروایی
در شام هجرت، چون شمع کشته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.