خوشی آخر بگو ای یار چونی
از این ایام ناهموار چونی
به روز و شب مرا اندیشه توست
کز این روز و شب خون خوار چونی
از این آتش که در عالم فتادهست
ز دود لشکر تاتار چونی
در این دریا و تاریکی و صد موج
تو اندر کشتی پربار چونی
منم بیمار و تو ما را طبیبی
بپرس آخر که ای بیمار چونی
منت پرسم اگر تو مینپرسی
که ای شیرین شیرین کار چونی
وجودی بین که بیچون و چگونهست
دلا دیگر مگو بسیار چونی
بگو در گوش شمس الدین تبریز
که ای خورشید خوب اسرار چونی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از یار خود میخواهد که از حالش بگوید و بگوید در این روزگار سخت چگونه است. او در حالی که در فکر و شور و غم روزها و شبهایش غرق شده، میخواهد بداند یارش در میان آشفتگیهای دنیا چگونه زندگی میکند. شاعر به تیرهروزی جنگ و غمهایش اشاره میکند و از درد و رنج خود میگوید. او خود را بیمار میداند و از یار میخواهد که حالش را بپرسد. در پایان، به یار میگوید که حقیقت وجود باید فراتر از سوالات بیپاسخ باشد و به شمسالدین تبریزی اشاره میکند تا بگوید که او همانند خورشید در دل اسرا، نهفته است.
هوش مصنوعی: ای دوست، خوشحالم که حال تو را میپرسم. آیا در این روزهای سخت و دشوار حال تو خوب است؟
هوش مصنوعی: در هر لحظه از روز و شب، تنها به یاد تو هستم و این خون دل خوردن من به خاطر غم توست.
هوش مصنوعی: این آتش که در جهان برافروخته شده، ناشی از دودی است که از لشکر تاتار بلند میشود، تو چگونهای؟
هوش مصنوعی: در این دریا و تاریکی و با وجود امواج زیاد، تو در کشتی پر از بار و محکم چگونه هستی؟
هوش مصنوعی: من بیمارم و تو طبیب ما. پس بگو، ای طبیب، حال من چطور است؟
هوش مصنوعی: اگر من از تو بپرسم، در حالی که تو خودت نمیپرسی، ای شیرین و زیبا، حال تو چطور است؟
هوش مصنوعی: وجودی هست که هیچ شکی در آن نیست و بسیار فراتر از توضیحات و توصیفات است. ای دل، دیگر در مورد آن زیاد صحبت نکن و به جزییات پرداخته نشو.
هوش مصنوعی: به شمس الدین تبریز بگو که ای خورشید زیبایی، رازهایت چیست و چگونه هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نگویی باز: کای غم خوار چونی؟
همیشه با غم و تیمار چونی؟
کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟
جدا افتاده از دلدار چونی؟
مرا دانی که بیمارم ز تیمار
[...]
تو ای جان من ای بیمار چونی؟
درین بیماری و تیمار چونی؟
گلی بودی نبودت هیچ خاری
کنون در چنگ چندین خار چونی؟
ترا همواره بستر بود گلبرگ
[...]
ندا آید که ای بدکار چونی
متاع معصیت در بار چونی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.