عاشقی دانی چه باشد؟ بیدل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امّیدِ وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
تا کی از هجرانِ جانان ناله و زاری کنم؟
از حیات خود بهجانم، چند ازین سان زیستن؟
بس مرا از زندگانی، مرگ کو تا جان دهم؟
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن
ای ز جان خوشتر، بیا! تا بر تو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن
بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو
در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن
از خودم دور افگنی، وانگاه گویی خوش بزی
بیدلان را مرگ باشد بیتو ای جان زیستن
هان! عراقی، جان به جانان ده، گرانجانی مکن
بعد از این بیروی خوب یار نتوان زیستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالت عاشقانه میپردازد و از رنج و درد ناشی از دوری معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که زندگی بدون عشق و معشوق بیمعنی است و بهتر آن است که در آغوش یار بمیرد تا اینکه در سوگ و غم دوری او زندگی کند. شاعر از درد هجران و نالههای خود میگوید و خواستار رسیدن به وصال و نزدیکی به معشوق است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که زندگی بدون حضور معشوق همچون مرگ است و نمیتوان به سادگی با آن کنار آمد. عشق و وصال را مهمترین ارزشهای زندگی میداند و به دیگران هشدار میدهد که بیمعشوق هرگز نمیتوانند زندگی را تحمل کنند.
هوش مصنوعی: عاشقی یعنی به طور کامل از خود گذشتن و زندگی کردن بدون دل و جان. یعنی همه وجودت را برای معشوقهات فدا کنی و در کنار او زندگی کنی.
هوش مصنوعی: در غم فراق سوختن و در عین حال امیدوار به وصال بودن، یعنی تحمل درد و در نهایت زندگی با بوی خوش درمان.
هوش مصنوعی: چه مدت باید به خاطر دوری معشوق ناله و فریاد کنم؟ من از زندگیام خستهام و نمیتوانم به این شکل ادامه دهم.
هوش مصنوعی: من از زندگی به اندازه کافی خسته شدهام، مرگ چیست که جانم را به آن بدهم؟ مرگ برایم بهتر است تا اینکه با درد جدایی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: ای جانِ من، بیا! تا جانم را در راه تو فدای تو کنم. نزد تو مردن بهتر از این است که دور از تو زندگی کنم و سردرگم باشم.
هوش مصنوعی: در کنار کوچهات زندگی کردن چقدر خوشایند است، حتی اگر در میان خاک و خون افتاده و در حال جنب و جوش باشم، به خاطر بوی وصالت.
هوش مصنوعی: اگر از خودم دور شوی، انگار به دلسردی زندگی خوشی نمیتواند داشت و بیتو ای جان، زندگی کردن مانند مرگ است.
هوش مصنوعی: ای عراقی، جانت را به محبوب بسپار و دیگر بر خود سختی مکن. بدون وجود چهره نیکو و محبوب، زندگی دشوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقی دانی چه باشد، بی دل و جان زیستن
جان به جانان دادن و بر بوی جانان زیستن
چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن
همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن
شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟
تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن
خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست
[...]
تا به کی پنهان زما ای آب حیوان زیستن
گرچه رسم آب حیوان است پنهان زیستن
اتحادی هست با معشوق عاشق را به بین
از زلیخا عشق و از یوسف بزندان زیستن
بی تو رفتم در گلستان غنچه از من کسب کرد
[...]
جان من رفتی، چه سان خواهم ز هجران زیستن
چون مسافر گشت جان، یک لحظه نتوان زیستن
در(سه) فصل عمر باید سر به جیب غم کشید
تا توانی همچو گل یک فصل خندان زیستن
همزبان ناموافق، کم ز عزرائیل نیست
[...]
گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
زندهام من هم به آن ننگی که نتوان زیستن
انفعالم میکشد از سختجانیها مپرس
کاش باشد بیرخت چون مرگم آسان زیستن
موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.