چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن
همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن
شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟
تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن
خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست
دشمن جان بودن و شیرین تر از جان زیستن
دیده پراشک و زبان پر شکر مشکل حالتیست
با چنین نازک دلی ها سخت پیمان زیستن
عیش میخواران مفلس را چراغ خلوتم
بایدم از خانه همسایه پنهان زیستن
تا سحر با ساز و صحبت تا به شب در گشت و سیر
همچو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن
مشت خاشاک «نظیری » شعله ای کرد و نشست
باد شمع انجمن را تا به پایان زیستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر کردن حالت زندگی میپردازد که در آن انسانها تحت فشار درد و در عین حال در جستجوی لذت و عشق هستند. او به زندگی صاف و بیدرد اشاره میکند و به تضاداتی که در این مسیر وجود دارد، از جمله احساس تنهایی و تشنگی برای دیدار دیگری. شاعر بیان میکند که زندگی میتواند شیرین و در عین حال دشوار باشد و در این میان سعی در پنهان کردن رنجها و دلتنگیها دارد. همچنین، او به شبهای طولانی و گشت و گذارهای بیدغدغه و در عین حال به سوز و گداز زندگی اشاره میکند. خلاصه اینکه، این شعر به بررسی تجارب گاهی شیرین و گاهی تلخ زندگی و چالشهای روحی آن میپردازد.
هوش مصنوعی: چند میتوان بدون شادی و درد و درمان زندگی کرد، مانند کسی که زنده است اما مانند خون مرده زیر پوست، پنهان و بیاحساس زندگی کند.
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق به چیزی ناشناخته؟ عشق و این فاصله و جدایی؟ در حالی که تشنه دیدار هستم، در بیابان زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: خوبی و خوبیهای انسان باید در حد و اندازه باشد و نمیتوان به کسی که دشمن جان است اطمینان کرد، چرا که زندگی کردن با کسی که مضر است هرگز نمیتواند شیرین و خوشایند باشد.
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک و زبانم شیرین است. این حالتی است سخت برای کسانی که دلشان حساس و نرم است تا بتوانند با زندگی کنار بیایند.
هوش مصنوعی: زندگی نوشیدنیدوستان فقیر را باید به گونهای برگزار کنم که چراغ خلوت من از دید همسایه پنهان بماند.
هوش مصنوعی: تا سحر با موسیقی و گفتگو میگذرانیدم و تا شب در گشت و گذار بودم، اما مانند گلی، از زندگی آشفته دوری نکردم.
هوش مصنوعی: مشت خاشاک شعلهای ایجاد کرد و باد شمع جمع را خاموش کرد تا زندگی به پایان برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقی دانی چه باشد؟ بیدل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟
[...]
عاشقی دانی چه باشد، بی دل و جان زیستن
جان به جانان دادن و بر بوی جانان زیستن
تا به کی پنهان زما ای آب حیوان زیستن
گرچه رسم آب حیوان است پنهان زیستن
اتحادی هست با معشوق عاشق را به بین
از زلیخا عشق و از یوسف بزندان زیستن
بی تو رفتم در گلستان غنچه از من کسب کرد
[...]
جان من رفتی، چه سان خواهم ز هجران زیستن
چون مسافر گشت جان، یک لحظه نتوان زیستن
در(سه) فصل عمر باید سر به جیب غم کشید
تا توانی همچو گل یک فصل خندان زیستن
همزبان ناموافق، کم ز عزرائیل نیست
[...]
گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
زندهام من هم به آن ننگی که نتوان زیستن
انفعالم میکشد از سختجانیها مپرس
کاش باشد بیرخت چون مرگم آسان زیستن
موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.