گنجور

 
 
 
نصرالله منشی

بد می‌کنی و نیک طمع می‌داری؟

هم بد باشد سزای بدکرداری

ظهیر فاریابی

ای شمع تو صوفی صفتی پنداری

کاین شش صفت از اهل تصوف داری

شب خیزی و نور چهره و زردی روی

سوز دل و آب دیده و بیداری

اوحدالدین کرمانی

با گل گفتم قدر عزیزان داری

چون خار چرا زیر قدمها داری

گل گفت مرا به رنگ و بو پنداری است

من خوار زپندار خودم پنداری

جهان ملک خاتون

ای نام تو بر زبان جانم جاری

همراه توأم به خواب و در بیداری

تا بنده بیچاره خود را آخر

محروم ز لطف خویشتن مگذاری

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه