گنجور

 
امامی هروی

کرا آن زهره و این راستگوئی

که گوید او توئی، بی شک تو اوئی

ترا چشم معانی احول آمد

خیالت ز آن کند باوی دو روئی

تو آب روشنی بیرون چشمه

نداری جنبشی تا در سبوئی

سبو شکن مترس اینک لب جوی

چو در جو امدی مطلق تو جوئی

ازین صورت یکی را چون شناسی؟

که تا دست از دو عالم در نشوئی

حقیقت را دو عالم یک نشنانست

بگویم چیست، زشتی و نکوئی

 
sunny dark_mode