گنجور

 
امامی هروی

خردم دوش در مراتب فکر

گفت با ذروه ی سپهر برین

کای مقادیر جنبشت می عمر

کرده ار ساغر شهور و سنین

هم قضا را مراتب تعظیم

هم قدر را نهایت تمکین

حکمت اندر جهان کون و فساد

دورت اندر سرای غث و سمین

یا مکانی چنین که قدر تراست

کی بود جرم خاک را تسکین

که شود در ازاء سرعت دور

مرکز خاک را مکانت، مکین

لطف دور تو و کثافت خاک

سایه ی قدر آن و مایه ی این

بزبانی فصیح دور سپهر

روشن و عذب و آبدار و مبین

گفت کای نظم واثقت بی شک

رشک سحر حلال و ماء معین

غرض جنبشم که باقی باد

بر تو پوشیده نیست نیک به بین

کآسمانیست در مراتب صدر

کآفتابی است در مراتب دین

آسمانی که نوک خامه ی او

وحی منزل کند بسحر مبین

قدرتش کرد با کمال قران

رفعتش کرده با دوام قرین

آفتابی که جز بسایه او

نرسد چشم دل بنور یقین

صورت حل و عقد تیغ و قلم

معنی امر و نهی تاج و نگین

قبله و قدوه ی ملوک و صدور

غرض کائنات ناصر دین

ای عیال نتایج قلمت

لفظ آب حیات و در ثمین

تا شناسند در جهان حواس

گردن از گرد ران و سر ز سرین

سر گردون کسان دوران را

باد بر خاک حضرت تو جبین