گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

این تف عشق که اندر جگر زار من است

باد افزون که دوای دل بیمار من است

کوهکن کوه اگر از غم شیرین می کند

کندن جان به جهان از غم تو کار من است

سرخی روی شفق تیرگی چهره ی شب

ز اشک گلگون من [و] آه سیه سار من است

ناله ام نغمه ی عشق است و دلم مرغ سحر

سرو من قامت تو روی تو گلزار من است

بعد این سرّ غمت را نکنم فاش به دل

دل دیوانه کجا محرم اسرار من است؟

پرده از خون جگر بر در دل باید بست

تا نداند ز پس پرده که غمخوار من است

واجب آن است که با تیغ سکوتش ببریم

که زبان با تو ...ار من است

غم نه، گر خلق جهان دشمن جانم گردند

تا غم عشق تو ای دوست هوادار من است

از وجودم نگذارد اثری الهامی

این تف عشق که اندر جگر زار من است