دی معرف به پیش آصف عهد
خواند فصلی ستوده که و مه
طمع خام او بر آنش داشت
که مگر پخته کرد نان فره
خواجه را خود دهن بتحسینش
همچو سوفار بود پر از زه
گفت ناگه معرف ای خواجه
سبحه آفرین ز دست بنه
گه گهی نیز میکن احسانی
گرچه تحسینت هست ز احسان به
ز آنکه دیریست تا مثل زده اند
نشود بز بگدگدی فربه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
ای مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دی به مهرست مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
سخن از عز ملک سلطان گوی
[...]
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
بار حرص و حسد زدوش بنه
هر چه داری بخور، بنوش و بده
اسمعه ممّن قاله تزدد به
شعفا فطیب الورد من اغصانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.