گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای مرا همچو جان و از جان به

بامدادان نشاط کن، برجه

دی به مهرست مهربانی کن

کز همه چیز مهربانی به

سخن از عز ملک سلطان گوی

باده بر یاد ملک سلطان ده

شه ملک ارسلان که عالم را

غرقه کردست در عطای فره

مایه جود او ز دریا بیش

پایه جاه او ز گردون به