گنجور

 
ابن یمین

طبع انسانی بدان مفطور شد

کو ز دنیا وی نخواهد گشت سیر

کی توان کردن سبوئی پر ز آب

کآنچه از بالا در آمد شد ز زیر

در ره مردی ز مردن غم مخور

مرد بیدل هم بمیرد هم دلیر

دل منه بر کار دنیا بهر آنک

زود بینی انقلاب او نه دیر

از کمان چرخ و تیر حادثات

می نخواهد جست نه آهو نه شیر

 
 
 
رودکی

گرسنه روباه شد تا آن تبیر

چشم زی او برده، مانده خیر خیر

مسعود سعد سلمان

ای نگار تیر بالا روز تیر

خیز و جام باده ده بر لحن زیر

عاشقی در پرده عشاق گوی

راههای طبع خواه دلپذیر

شعرهای شهره از من دار گوش

[...]

وطواط

تاح دولت ، ای جوان بی نظیر

از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر

هست در اصلت بلندی بی خلاف

خود چنین باید وزیر بن الوزیر

در میان دولت تو می زییم

[...]

انوری

ای بهمت برتر از چرخ اثیر

وز بزرگی دین یزدان را نصیر

برده حکمت گوی از باد صبا

کرده دستت دست برابر مطیر

ای جوان بختی که مثل و شبه تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه