گنجور

 
ابن یمین

بر بساط امیر عز الدین

قصه ئی راست میکنم تقریر

بنده مانند مهره یکتا

مانده در ششدر خمار اسیر

بزیادت نمیدهم زحمت

بسه تائی بیا و دستم گیر

ده هزارت غلام باد چو من

خانه گیر مساکن تسخیر

حل منصوبه خمارم کن

سخن اینست از طویل و قصیر