بر بساط امیر عز الدین
قصه ئی راست میکنم تقریر
بنده مانند مهره یکتا
مانده در ششدر خمار اسیر
بزیادت نمیدهم زحمت
بسه تائی بیا و دستم گیر
ده هزارت غلام باد چو من
خانه گیر مساکن تسخیر
حل منصوبه خمارم کن
سخن اینست از طویل و قصیر