منور شد به شمس دولت و دین
دو گیتی چون هم این دارد هم آن را
خرد در جنب ذات پاک اصلش
فروتر از هجین دارد هجان را
شکست تیر را در عهد کلکش
سپهر اندر کمین دارد کمان را
به قصد جان بدخواهانش مریخ
کشیده در سنین دارد سنان را
عدو بهر هزیمت در جدالش
قوی حصنی حصین دارد حصان را
اگر نحسین را افتد قرانی
دوا آن بیقرین دارد قران را
به عون دولت ار باشد مرادش
شجاع و با حنین دارد حنان را
اگر خواهد عجب نبود ز حزمش
که ثابت چون زمین دارد زمان را
مکان سرفرازی را مکین است
بحمدالله مکین دارد مکان را
نشان مکرمت جستم فلک گفت
کنون مسندنشین دارد نشان را
سزد کابن یمین در مجلس او
که از جای چنین دارد چنان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد خواست کردن این جهان را
کزو کون و فسادست این و آن را
ز مرگ شاهزاده نصرة الدین
نه دل را ماند قوت ، نه زبان را
جهانی بود در انواع مردی
که داند مرثیت گفتن جهان را؟
چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟
چه برگیرم که در گیرد جهان را؟
غلام و مادر طفل آن جوان را
نه چندان زد که بتوان گفت آن را
زهی فرمانده مطلق جهان را
مشرف کرده نامت هر زبان را
فلک بر تخت شاهی نانشانده
چو تو یک خسروخسرو نشان را
اثرهای بزرگت شاد کرده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.