پیش ازین کاین چارطاق هفت منظر کردهاند
وز فروغ مهر عالم را منوّر کردهاند
پیش از آن کانواع موجودات در صبح وجود
سر ز بالین کمین گاه عدم بر کردهاند
محضر فرماندهی بر نام خسرو بستهاند
پادشاهی جهان بر وی مقرّر کردهاند
مالک ملک و جمال دین که او را در ازل
حامی ملک حق و دین پیمبر کردهاند
بردهاند اوّل نموداری ز طاق درگهش
بعد از آن بنیاد این پیروزه منظر کردهاند
یافتند از آفتاب خاطر وقّاد او
ذرهای و نام او خورشید انور کردهاند
دیدهاند از بحر دست راد گوهربخش او
قطرهای و نام او دریای اخضر کردهاند
کردهاند از حلم و لطف و عزم و مهرش بازپس
اقتضای خاک و باد و آب و آذر کردهاند
خطبه اقبال او بر چار عنصر خواندهاند
سکه القاب او بر هفت کشور کردهاند
ملک و دین را در پناه او سکونت دادهاند
بحر و کان را از نوال او توانگر کردهاند
از ضمیر روشن او جام جم انگیختند
وز ثبات حزم او سدّ سکندر کردهاند
خسروا! عالم ز بهر جاه تو پرداختند
لیکن اندر خورد جاهت بس محقّر کردهاند
پایه قدر ترا آنان که گردون خواندهاند
آسمان را با زمین گویی برابر کردهاند
فی المثل چندان که از چرخ معلّی تا زمین
قبّه قدر ترا از چرخ برتر کردهاند
روز و شب دایم مه و سال از برای اینهاست
جامه کافوری و مشکین که در بر کردهاند
تا برو چوگان تو باشد که آرد سر فرود
هیأت افلاک چون گویی مدوّر کردهاند
وز پی آیینه زین کمیت توسنت
قرص خور را کن تأمّل تا چه در خور کردهاند
در ازل لشکرکشانت را به سان لشکری
نامها پیروز و منصور و مظّفر کردهاند
از نهیب گرز عالم سوز و لطف و قهر تو
دوزخ و نار و بهشت و حوض کوثر کردهاند
از برای کسب دولت خاصّ و عام از شرق و غرب
همچو اقبال و سعادت رخ بدین در کردهاند
کامرانی کن که در دیوان فطرت بهر تو
هر مرادی را که میخواهی میسّر کردهاند
نیکخواهان ترا افلاک نیکی دادهاند
بدسگالان ترا انجم بداختر کردهاند
خسروا! در خدمتت تقصیر کردم عفو کن
مجرمان هم تکیهای بر عفو داور کردهاند
خسروان ملک و دین شاهان اقلیم کرم
جرم بیحد دیدهاند و عفو بیمر کردهاند
من که دارم حلقه اخلاص تو در گوش جان
پس چرا دایم مرا چون حلقه بر در کردهاند
خود چه حدّ من که شاه از چون منی رنجش کند
لیکن از بیالتفاتی خلق باور کردهاند
چار عنصر باد در فرمان جاهت تا ابد
گرچه اعدا با خود این هر چار همبر کردهاند
آتش اندر دل گرفته مانده اندر دست باد
آب از دیده روان و خاک بر سر کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان خلایق حالْ دیگر کردهاند
از سر بیحرمتی معروف، منکَر کردهاند
در سماع و پند، اندر دیدنِ آیات حق
چشم عبرت کور و گوش زیرکی کر کردهاند
کار و جاه سروران شرع در پای اوفتاد
[...]
آزر و مانی که صورتهای دلبر کرده اند
نی رخ چون ماه و نی زلف چو عنبر کرده اند
عنبرین گیسوی و مه دیدار آن دلبر مرا
بی نیاز از صورت مانی و آزر کرده اند
نرگسش چشم است و سروش قد و خوبان نام او
[...]
عاشقان چون عزم رفتن سوی دلبر کرده اند
در طریق عشق پا از تارک سر کرده اند
بر رخ چون آتش جانان سپند جان خویش
تا بسوزد از دل پر درد مجمر کرده اند
بی بصارت بوده اند آنها که رویش دیده اند
[...]
کنیتت مرغان طوبی صد ره از بر کردهاند
مدحتت کروبیان عرش دفتر کردهاند
فهم و همت مشکلات راه دین پیودهاند
دست و طبعت سیم و زر را خاک بر سر کردهاند
قدرتت را شرح در فصل سلاسل خواندهاند
[...]
کعبتین روز و شب در طاق اخضر کردهاند
هفت مهره در دو شش خانه مششدر کردهاند
بلعجب منصوبهای از غیب میآید پدید
مختلف نقشی به هر صورت مصور کردهاند
تا دو شمع افروختند از مهر و مه در روز محاق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.