شاه عالم روز کین چون قصد دشمن میکند
تیغش از یک تن دو و تیر از دو یک تن میکند
شاه شاهان جهان آنکو به گرز گاوسار
شیرمردان را به گاه حمله چون زن میکند
سرور گردنکشان سلطان نظام ملک و دین
آنکه ملک و دین ازو فرش مزین میکند
آب تیغش میدهد چون خاک خصمش را به باد
همچو آتش گرچه حصن از سنگ و آهن میکند
روز رزم از بس که ریزد خون بدخواهان ملک
شاخ و برگ سبزه را چون بیخ روین میکند
گر سپرداری بود عادت عدو را همچو ماه
ور چو ماهی بر تن خود پوست جوشن میکند
روز کین با وی کند تیر از کمان سخت شاه
آنچ با برد یمانی نوک سوزن میکند
در دل خصمش که باشد خانه تاریک و تنگ
تیغ روشن گوهرش صد گونه روزن میکند
سینه دشمن چو گندم میشکافد خنجرش
وز وجودش هر جوی صد دانه ارزن میکند
هرکه با خسروپرستان میزید گرگینصفت
خشم شه بر وی جهان چون چاه بیژن میکند
سائلان را گاه بزم و بددلان را روز رزم
همتش قارون و دلگرمیش قارن میکند
میدهد بیشک عنان مرکب دولت ز دست
از رکاب عزش آنکو عزم رفتن میکند
با سرخود هم به دست خود همیآرد صداع
ابلهی کز بیخ اشتر خار چندن میکند
دوستدارش را ز لطفش وقت شیون هست سور
دشمن از عنفش به گاه سور شیون میکند
باد اگر بویی ز خلقش سوی دوزخ میبرد
گلخنش را چون بهشت از لطف گلشن میکند
ای شهنشاهی که درگاه ترا از حادثات
هرکه بختش رهنمایی کرد مأمن میکند
شد مجره چون فلاخن آسمان از مهر و ماه
بهر زخم دشمنش سنگ فلاخن میکند
نکتهای کو بود مخفی تاکنون از سر غیب
کلکسا آن را به آب تیره روشن میکند
هرکه میگوید که بزمت هست چون باغ ارم
گلشن فردوس را نسبت به گلخن میکند
گر دهد گردون به خصمت نعمتی هیچش مگوی
از پی کشتن چو مرغ او را مسمن میکند
شهریارا خاطر ابن یمین از مدح تو
چون فصاحت را به صد برهان مبرهن میکند
گوش میگردد در اصغا چون بنفشه جمله تن
هرکه دائم ده زبانی همچو سوسن میکند
تا به گیتی منشی گردون از ارباب سخن
هر یکی را منصبی در خور معین میکند
منصبی بادت که مدحت را عطارد تا ابد
بر بیاض مهر و مه دائم مدون میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل خوش آن که جا بر طرف گلشن میکند
دیده را زآب روان و سبزه روشن میکند
خانه دل را که از دود زمستان تیره بود
در حریم بوستان از دیده روزن میکند
همچو نرگس مینهد بر کف به عشرت جام می
[...]
دیدهها را چهرهٔ گلرنگ گلشن میکند
روی آتشناک، شمع کشته روشن میکند
بیحجابی بر فروغ حسن باد صرصرست
شرم، خوبی را چراغ زیر دامن میکند
خانه چشم زلیخا شد سفید از انتظار
[...]
شمع وصلت هرکه را شب خانه روشن میکند
روزنش در خانه، کار چشم دشمن میکند
تازه شد داغ کهن بر دستم از بس سوده شد
آستین بر آتش من کار دامن میکند
کاش در میخانه هم خالی کند پیمانهای
[...]
از فروغ چهره، گلخن را چو گلشن میکند
از نگاه گرم، شمع کشته روشن میکند
گر به دامانم غباری نیست از خاک رهش
این همه گرمی چرا اشکم به دامن میکند
حسن او از گریهٔ من دارد این رونق، که آب
[...]
موج اشکم ابر را آلوده دامن میکند
شعلة آهم چراغ برق روشن میکند
صحبت رنگین من مشکل که درگیرد به دوست
من به دامن خون دل او گل به دامن میکند
نالهام در سینه میپیچد به یاد روی دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.