موج اشکم ابر را آلوده دامن میکند
شعلة آهم چراغ برق روشن میکند
صحبت رنگین من مشکل که درگیرد به دوست
من به دامن خون دل او گل به دامن میکند
نالهام در سینه میپیچد به یاد روی دوست
بلبل من در قفس هم سیر گلشن میکند
فرق بسیارست ای یاران ز من تا کوهکن
آنچه دشمن کرد با او، دوست با من میکند
با تو در غیرت نمیگنجد وجود دیگری
رشک از آنم هر نفس با خویش دشمن میکند
میرود از خویشتن از ضعف اگر گاهی به سهو
غنچة امید من یاد شکفتن میکند
ذوق عزلت گر چنین بر میدهد فیّاض زود
همّتم بر شهپر عنقا نشیمن میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه عالم روز کین چون قصد دشمن میکند
تیغش از یک تن دو و تیر از دو یک تن میکند
شاه شاهان جهان آنکو به گرز گاوسار
شیرمردان را به گاه حمله چون زن میکند
سرور گردنکشان سلطان نظام ملک و دین
[...]
وقت گل خوش آن که جا بر طرف گلشن میکند
دیده را زآب روان و سبزه روشن میکند
خانه دل را که از دود زمستان تیره بود
در حریم بوستان از دیده روزن میکند
همچو نرگس مینهد بر کف به عشرت جام می
[...]
دیدهها را چهرهٔ گلرنگ گلشن میکند
روی آتشناک، شمع کشته روشن میکند
بیحجابی بر فروغ حسن باد صرصرست
شرم، خوبی را چراغ زیر دامن میکند
خانه چشم زلیخا شد سفید از انتظار
[...]
شمع وصلت هرکه را شب خانه روشن میکند
روزنش در خانه، کار چشم دشمن میکند
تازه شد داغ کهن بر دستم از بس سوده شد
آستین بر آتش من کار دامن میکند
کاش در میخانه هم خالی کند پیمانهای
[...]
از فروغ چهره، گلخن را چو گلشن میکند
از نگاه گرم، شمع کشته روشن میکند
گر به دامانم غباری نیست از خاک رهش
این همه گرمی چرا اشکم به دامن میکند
حسن او از گریهٔ من دارد این رونق، که آب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.