بار دگر زمانه مراد دلم بداد
گردون ز کار بسته من بندها گشاد
هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت
دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد
بازم بسوی مرکز عز و شرف رساند
یعنی جناب داور و دارای دین و داد
نوئین عهد خسرو عادل که وصف او
سطح بسیط خاک بپیمود همچو باد
والا جلال دولت و ملت که داد او
کام دل ستمکش آزادگان بداد
گیتی بعهد معدلت وجود او گذاشت
نام و نشان حاتم و نوشیروان زیاد
شهباز همتش چو بپرواز بر شود
با فر او همای بود بیخطر چو خاد
بر باد و بر جهان دمد از خلق او دمی
گردد ز شرم غرق بزیر عرق زباد
تا دیدم آن جلالت و رتبت کزو خجل
گردد روان خسرو جمشید و کیقباد
با عقل گفتم ار چه شود دال قافیه
میخوان و میدم از سر اخلاص ان یکاد
ایسروری که مادر ارکان بصد قران
مانند تو بسیرت و صورت پسر نزاد
با دست در فشان تو ابر بهار را
ناید پسند عقل که گویند هست راد
بر رغم دشمنان منم از جانت دوستدار
وین طشت مدتیست که از بام اوفتاد
تا کی غم زمانه بابن یمین رسد
وقتست اگر بعهد تو گردد ز بخت شاد
تا رأی پیر مونس بخت جوان بود
بخت جوانت همنفس رأی پیر باد
بادا قضای مبرم گردون بحکم تو
پیوسته مستفید چو شاگرد از او استاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به تحولی که در زندگیاش به وجود آمده اشاره میکند. او از دوران سختی که در آن بود، گلهمند است، اما اکنون به برکت یک حاکم عادل و با فضیلت، نام و قدرت او در زندگیاش حس میشود. شاعر از صفات نیکو و تواناییهای آن حاکم سخن میگوید و بر این باور است که با وجود او، امید به بهبود وضعیت و شادی در زندگی وجود دارد. او همچنین ابراز امیدواری میکند که این دوران جدید پایدار باشد و از دستاوردهای آن بهرهمند شود. همچنین، شاعر عشق و وفاداری خود به این حاکم را بیان میکند و درخواست دعا و حمایت از او دارد. در نهایت، او به قدرت تقدیر و نیاز به حکمت و مشاوره در زندگی اشاره کرده و آرزو دارد زمانهها به نفع او بچرخند.
هوش مصنوعی: زمانه دوباره خواستههای دل مرا برآورده کرد و آسمان مشکلات من را برطرف ساخت.
هوش مصنوعی: اگرچه چند روزی از زیبایی و محبت دور هستم و بر سر من مشکلات و ناراحتیها فرود آمدهاند، اوقات تلخی را سپری میکنم.
هوش مصنوعی: همچنان ما را به جایی میبرد که منزلت و مقام بالایی دارد، یعنی به سمت قاضی و کسی که دین و انصاف را در دست دارد.
هوش مصنوعی: نوئین، خسرو عادل است که وصف او مانند بادی است که بر روی زمین میوزد و همه جا را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه ملت و دولت با اراده او، باعث شده است که ستمدیدهها به آرزوهای خود دست یابند و آزاد شوند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر جایگاه و شخصیت او، نام و نشان حاتم و نوشیروان را به یادگار گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی که یک شهباز (پرندهای قوی و دلیر) به پرواز در میآید، با اقتدار و قدرتش همچون همای (پرندهای حاکم و بزرگ) به پرواز در میآید و بیخطر مانند یک خدمتگزار میباشد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از وجود و طبیعت آدمی اشاره دارد. میگوید که وقتی باد و دنیا به خاطر وجود انسان دمی بدمند، انسان به سبب شرم و خجالت از خود به زیر فشار و دمای عرق میرود. به طور کلی، این بیانگر احساس شرم و مسئولیت انسان در برابر خلق و آموزههای زندگی است.
هوش مصنوعی: وقتی عظمت و مقام تو را دیدم، روح خسرو جمشید و کیقباد از خجالت شرمنده و سرافکنده شد.
هوش مصنوعی: با فکر و عقل خود به این نتیجه رسیدم که در قافیهگویی از صداقت و خلوص خود به طور کامل استفاده کنم و همواره به یاد داشته باشم که از نیکی دست برندارم.
هوش مصنوعی: ای کسی که مادر تو دارای قدرت و عظمت است، مانند تو هیچ کس دیگر نتوانسته است از این نظر فرزندی همتای فرزند خود بیاورد.
هوش مصنوعی: با دست زیبای تو، ابر بهار را نمیتوان تحسین کرد؛ زیرا عقل میگوید که نیکوترین زیباییها در دست توست.
هوش مصنوعی: با وجود دشمنان، من همچنان از جان تو دوست دارم و این احساس مانند ظرفی است که مدتی پیش از بام افتاده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که چقدر میتوان به غم و اندوه زندگی ادامه داد؟ زمان به سرعت میگذرد و اگر قرار باشد زندگی بر وفق مراد بگذرد، باید امیدوار باشیم که روزی به عهد و آرزوهایمان برسیم و بختمان شاد شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نظر و مشورت پیر و باتجربه بر بخت و سرنوشت جوان حاکم باشد، آینده و شانس جوان نیز تحت تأثیر آن مشورت خواهد بود.
هوش مصنوعی: شاید تقدیر حتمی آسمان به نوعی باشد که همواره از دستورات تو بهرهمند شود، مانند شاگردی که از معلم خود استفاده میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخینژاد
گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران
انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
[...]
غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد
بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد
گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب
در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.