گنجور

 
ابن یمین

حبذا آرامگاهی خوشتر از دار النعیم

وز پری رویان صدف کردار پر در یتیم

همچو چشم و چون دل عاشق پر آب و آتش است

لیک با حر جحیمش هست هم روح و نسیم

معتدل در وی هوا و متسع در وی فضا

محدثست از روی معموری ولی باشد قدیم

از فروغ جامهای روشنش چون جام می

بر زمین او هزاران مهر و مه بینی مقیم

آهک کافوروش اندوده بر آجر همی

خشت زرین را مطلا کرده ئی گوئی بسیم

خسته از بس روح و راحت کاندر و یابد همی

گوئیا در منزل عیسی فرود آمد کلیم

چون درو امراض با صحت مبدل میشود

نیست جز دارالشفائی کرده بنیادش حکیم

از نوادر باشد اینمنزل که در وی حاصلست

هم ثواب اندر عذاب و هم نعیم اندر جحیم

گر چه میگویند در حمام باشد دیو لیک

اندرو ار یار من با من پری باشد ندیم

خیز با ابن یمین ای مه بدین منزل خرام

تا بیابد در جحیم از حسن رخسارت نعیم