مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی
بدیهه گوی کلام از معانی و صورش
چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی
که در جهان نبود کس بپاکی گهرش
بگفتمش که نیارم ستود امامی را
که جبرئیل امین بود خادم پدرش
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی
بدیهه گوی کلام از معانی و صورش
چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی
که در جهان نبود کس بپاکی گهرش
بگفتمش که نیارم ستود امامی را
که جبرئیل امین بود خادم پدرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خری که بینی و باری به گل درافتاده
به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش
هنوز اگرچه جفا دیده می روم ز برش
وفا کنم به دو چشم از میانِ جان به سرش
چنان که تشنه ز آبِ حیات نشکیبد
نمی شکیبم از آن مایلم به خاک درش
گرم به تیرِ جفا خسته کرد باکی نیست
[...]
رقیب اگر بجفا باز دارم ز درش
مگس گزیر نباشد زمانی از شکرش
بزر توان چو کمر خویش را برو بستن
که جز بزر نتوان کرد دست در کمرش
گرم بهر سر موئی هزار جان بودی
[...]
قضا بطوع کند دست طوق در کمرش
گرش اجازه دهد، بس بود همین قَدَرش
به یک لطیفه فرستاد ابره جامه
برایم آن که بود خلعت کرم به برش
نشسته منتظرم تا خدا برانگیزد
لطیفه دگر از غیب بهر آسترش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.