گنجور

 
فیض کاشانی

منم غلام به اخلاص آن امام مطاع

از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع

نه لوح سینه غباری ز دشمنی دارد

نه با کسی بود از بهر مال و جاه نزاع

به دل محبت آل نبی بس است مرا

که غیر از این همه اسباب وحشت است و صداع

ز حق قدوم شریف امام می‏طلبم

که من نمی‏شنوم بوی خیر از این اوضاع

برون خرام اماما ز پشت ابر خفا

چو آفتاب به عالم بتاب فیض شعاع‏

بسی به شربت وصل تو تشنه‏ایم ولی

نمی‏کنیم دلیری، نمی‏دهیم صداع

ز وصل تو نتوان شد به گفتگو خرسند

چگونه فیض توان صبر از عیان به سماع

 
 
 
ظهیر فاریابی

سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی

که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع

تویی که همت تو سر بدان فرو نارد

که با فلک بودش ملک کاینات مشاع

خدایگانا دانی که در ممالک تو

[...]

خواجوی کرمانی

بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع

که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع

حدیث سوز درون از زبان نی بشنو

ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع

بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون

[...]

حافظ

قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع

که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع

شرابِ خانگیم بس مِیِ مُغانِه بیار

حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وِداع

خدای را به مِی‌ام شست و شویِ خِرقه کنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
جامی

سحر که صوفی صبح از نشیمن ابداع

فکند بر کتف کوه طیلسان شعاع

صفای کاسه می برفروخت بزم طرب

نوای نغمه نی برگرفت راه سماع

درآمد از درم آن مه گشاده و بسته

[...]

نظیری نیشابوری

هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع

که لای باده مقررر شد از برای صداع

مرید و مرشد و خادم تمام می دانند

که رند صومعه می می خورد به چنگ و سماع

غریب و عاشق و مستم خدا نگهدارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه