منم غلام به اخلاص آن امام مطاع
از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع
نه لوح سینه غباری ز دشمنی دارد
نه با کسی بود از بهر مال و جاه نزاع
به دل محبت آل نبی بس است مرا
که غیر از این همه اسباب وحشت است و صداع
ز حق قدوم شریف امام میطلبم
که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع
برون خرام اماما ز پشت ابر خفا
چو آفتاب به عالم بتاب فیض شعاع
بسی به شربت وصل تو تشنهایم ولی
نمیکنیم دلیری، نمیدهیم صداع
ز وصل تو نتوان شد به گفتگو خرسند
چگونه فیض توان صبر از عیان به سماع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و ارادت خود به امام معصوم اشاره میکند و میگوید که تمام خواستههای او از امام است. او بیان میکند که دلش پر از محبت اهل بیت پیامبر است و هیچ دغدغهای از دنیا و مسایل مادی ندارد. شاعر از امام میخواهد که به او نظر کند و در زندگیاش فیض و روشنایی بیاورد. همچنین اشاره میکند که او به شدت تشنه وصل امام است و از آنجا که وصال امام بسیار ارزشمند است، نمیتواند به آسانی آن را تحمل کند. در نهایت، شاعر به عظمت و اهمیت ارتباط با امام تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من، بندهای وفادار و صادق از آن پیشوای بزرگ هستم. فرمان از اوست و من تنها از او اطاعت و گوش فرادهم.
هوش مصنوعی: سینهام از دشمنیها پاک و خالی است و هیچگاه بر سر مال و مقام با کسی دعوا نمیکنم.
هوش مصنوعی: محبت اهل بیت پیامبر برای دل من کافی است، زیرا غیر از این عشق، فقط چیزهای دیگری مانند ترس و دردسر وجود دارد.
هوش مصنوعی: از خداوند بزرگ درخواست میکنم که به قدمهای پر خیر و برکت امام مهدی(عج) توفیق دهد، زیرا من در این شرایط و وضعیت کنونی بوی خوبی حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای امام، از پشت ابرهای پنهان بیرون بیا و مانند آفتاب در عالم بتاب و نیکویی خود را نمایان کن.
هوش مصنوعی: ما خیلی به وصال تو تشنهایم، اما جرات نداریم درخواست کنیم و درد دل خود را بر زبان نیاوریم.
هوش مصنوعی: از پیوستگی و نزدیکی تو، نمیتوان در گفتگو خوشحال بود؛ چگونه میتوان از دیدن فیض و نعمت صبر کرد در حالی که به شنیدن آن میپردازم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی
که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع
تویی که همت تو سر بدان فرو نارد
که با فلک بودش ملک کاینات مشاع
خدایگانا دانی که در ممالک تو
[...]
بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع
حدیث سوز درون از زبان نی بشنو
ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع
بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون
[...]
قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع
که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع
شرابِ خانگیم بس مِیِ مُغانِه بیار
حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وِداع
خدای را به مِیام شست و شویِ خِرقه کنید
[...]
سحر که صوفی صبح از نشیمن ابداع
فکند بر کتف کوه طیلسان شعاع
صفای کاسه می برفروخت بزم طرب
نوای نغمه نی برگرفت راه سماع
درآمد از درم آن مه گشاده و بسته
[...]
هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع
که لای باده مقررر شد از برای صداع
مرید و مرشد و خادم تمام می دانند
که رند صومعه می می خورد به چنگ و سماع
غریب و عاشق و مستم خدا نگهدارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.