گنجور

 
فیض کاشانی

منم غلام به اخلاص آن امام مطاع

از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع

نه لوح سینه غباری ز دشمنی دارد

نه با کسی بود از بهر مال و جاه نزاع

به دل محبت آل نبی بس است مرا

که غیر از این همه اسباب وحشت است و صداع

ز حق قدوم شریف امام می‏طلبم

که من نمی‏شنوم بوی خیر از این اوضاع

برون خرام اماما ز پشت ابر خفا

چو آفتاب به عالم بتاب فیض شعاع‏

بسی به شربت وصل تو تشنه‏ایم ولی

نمی‏کنیم دلیری، نمی‏دهیم صداع

ز وصل تو نتوان شد به گفتگو خرسند

چگونه فیض توان صبر از عیان به سماع

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode