به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها
خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری
که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
که بیسالک نشاید کرد قطعاً قطع منزلها
سبکباران برون بردند رخت از بحر بیپایان
نمییابند بیرون شو گرانباران به ساحلها
نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین
«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»
ز حد بگذشت مشتاقی به جام بادهٔ باقی
«اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به موضوع عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر به امید گشایش مشکلها بر اثر عشق معشوقش، به یاد لبهای شیرین و خوش رنگ او دلتنگ شده است. او از دیدهاش میخواهد که در خواب نرود و به روزهایی که عاشقان در آن به سفر رفتهاند، اشاره میکند. شاعر به دلش ندا میدهد که به پیر مغان (ناقصهگویی) روی آورد و از او کمک بگیرد. وی همچنین به دلسوزی و نگاه عمیق به زندگی و کاوش در معنای عشق دعوت میکند. در نهایت، با فراخوانی ساقی به او میگوید که باده را پر کند تا از غم و تنگدستی فاصله بگیرد. شعر به نوعی دعوت به شادی و زندگی در لحظههای حال است.
هوش مصنوعی: به امید آنکه مشکلاتم را با عشق محبوبم حل کنم، به یاد آن لبهای شیرین و زیبا که بخاطرش در دلهایمان غم و اندوهی نشسته است.
هوش مصنوعی: ای چشم، مانند گل نرگس در خواب عمیق نباش و مست نباش، چرا که شبنشینان همه رفتهاند و بارها را بستهاند.
هوش مصنوعی: ای دل، در دامن پیر مغان دست بزن و همت خود را بکار بگیر، زیرا بدون سالک (سیرکننده) نمیتوانی به مقصد برسی و قطعاً نمیتوانی به منزلهای مورد نظر دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: سبکباران، این افراد بیوزن و بیدرد، بار و لباس خود را از دریای وسیع و بیپایان خارج کردند، اما سنگینباران، آنهایی که بار زیادی بر دوش دارند، نمیتوانند از این دریا بیرون بیایند و به ساحلها برسند.
هوش مصنوعی: ابن حسام از همه چیز جز محبوبش فارغ شد و او را به یادآوری این جمله تشویق کردند: "هر زمان که معشوقت را ملاقات میکنی، دنیا را فراموش کن و بیتوجهی کن."
هوش مصنوعی: مشتاقی به حدی رسیده که دلش میخواهد از شراب باقی بنوشد. ای ساقی، لیوان را پر کن و به من بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
همین شعر » بیت ۵
نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین
«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نُمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم
[...]
بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها
مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من
هنوز اندر رهت تخم وفا میروید از گلها
گر از گردون ملالی باشدت، بر عشق املا کن
[...]
تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها
که می بخشد صفای می فروغ خلوت دلها
انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی
که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکلها
به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی
[...]
رُموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها
که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکلها
سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل
سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفلها
دل و می هردو روشن شد نمیدانم که تاب می
[...]
الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها
ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
از آن روزست در دلها خیال دانه خالت
که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دلها
فغان ای کعبه جانها که در راه تمنایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.