گنجور

 
 
 
سید حسن غزنوی

ای نقش تو از دیده به دل جان بسته

روی از دل و دیده تو بخونم شسته

از دیده و دل در غم تو شادم از آنک

بر دیده نشسته و در دل رسته

عطار

بلبل سخنی گفت به گل آهسته

یعنی که بپیوند بدین دلخسته

گل گفت: آخر در که توانم پیوست

بشکفتن من ریختن پیوسته

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

آن عیش نباشد که بود بربسته

دارد نفسی خوش، نفسی دل خسته

ای بی خبر از عشق بیا تا بینی

عیشی ز ازل تا به ابد پیوسته

کمال‌الدین اسماعیل

هر گه که ز جور تو من دل خسته

در کار تو پاره یی شوم آهسته

آید هوس تو گوش جانم گیرد

و آرد بسر کوی تو گردن بسته

عراقی

دارم دلکی به تیغ هجران خسته

از یار جدا و با غمش پیوسته

آیا بود آنکه بار دیگر بینم

با یار نشسته و ز غم وارسته؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه