اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۱۷۰
آن عیش نباشد که بود بربسته
دارد نفسی خوش، نفسی دل خسته
ای بی خبر از عشق بیا تا بینی
عیشی ز ازل تا به ابد پیوسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات به این مضمون اشاره دارند که خوشی واقعی زمانی وجود ندارد که به خاطر محدودیتها و ناخرسندیها بسته و محدود شده باشد. در اینجا به افراد بیخبر از عشق دعوت میشود تا بیایند و طعم لذت واقعی را بچشند، که از ازل تا ابد پایدار و ادامهدار است.
هوش مصنوعی: لذتی که همراه با آزادی و آسودگی خیال نباشد، واقعی و ارزشمند نیست؛ زیرا در چنین حالتی، انسان هم لحظاتی خوش و هم لحظاتی آزرده خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق بیخبری، بیایید و ببینید که چه لذتی از آغاز عالم تا پایان آن وجود دارد و همواره ادامه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نقش تو از دیده به دل جان بسته
روی از دل و دیده تو بخونم شسته
از دیده و دل در غم تو شادم از آنک
بر دیده نشسته و در دل رسته
بلبل سخنی گفت به گل آهسته
یعنی که بپیوند بدین دلخسته
گل گفت: آخر در که توانم پیوست
بشکفتن من ریختن پیوسته
هر گه که ز جور تو من دل خسته
در کار تو پاره یی شوم آهسته
آید هوس تو گوش جانم گیرد
و آرد بسر کوی تو گردن بسته
ای سلسله زلف تو دلها بسته
وی غمزهٔ خونخوار تو جانها خسته
یا رب منم این چنین به تو پیوسته
بر خاسته من زمن تویی بنشسته.
دارم دلکی به تیغ هجران خسته
از یار جدا و با غمش پیوسته
آیا بود آنکه بار دیگر بینم
با یار نشسته و ز غم وارسته؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.