مشکل دل گفتم اززلفت یقین حل گشته است
با سر زلفت حدیث اومطول گشته است
دروجود جوهر فرد اشتباهی داشتم
از دهانت پیش من اکنون مدلل گشته است
چشمت ار دارد مژگان لشکر افراسیاب
هم دل من از دلیری رستم یل گشته است
ای بت شکر لب شیرین سخن کز هجر تو
انگبین در کامم از تلخی چو حنظل گشته است
بی رخ چون مشعلت دنیا به چشمم تیره شد
گرچه این دل در برم سوزان چومشعل گشته است
ساقیا می ده که مفتاحش بوددر دست دوست
دراگر میخانه را دید مقفل گشته است
یار باشدما وما اومنعم از عشقش کند
زاهد بیچاره را بنگر که احول گشته است
تیغ خونریزی که دارد یار از ابرو هر کجا
این بلنداقبال اوبنشسته مقتل گشته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به بیان مشکلات و دلتنگیهای ناشی از دوری از محبوب میپردازد. او از درد دل خود و تأثیر زلف و چهره محبوب بر احساساتش صحبت میکند و به تشبیههای مختلفی از قبیل لشکر مژگان و دلیری رستم اشاره میکند. تلخی جدایی و کموفایی را با شیرینی سخن محبوب مقایسه میکند و از اینکه زندگیاش بدون حضور محبوب تیره و تار شده، سخن میگوید. همچنین به میخانه و عشق اشاره کرده و میخواهد که ساقی، می را به او بدهد، زیرا در غیاب محبوب، زندگیاش بیمعنا و خاموش شده است. در نهایت، شاعر به قدرت و تأثیر فراوانی که محبوب بر او دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مسألهای که در دل داشتم، با زلفت حل شده است و کنجکاوی و داستانی که دربارهات وجود دارد، به طول انجامیده است.
هوش مصنوعی: در وجود تو، جوهر و حقیقتی را اشتباهی تصور کرده بودم، اما حالا با صحبتهایت، برایم روشن شده است.
هوش مصنوعی: چشمانت اگرچه مژگانی مانند لشکر افراسیاب دارد، اما دل من به اندازه دلیری رستم، قوی و دلیر شده است.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، با لبهای شیرین و سخنهای خوشفرم، از دوری تو کام من به تلخی حنظل تبدیل شده و مانند انگبین که شیرین است، دیگر شیرین نیست.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، دنیا در نظرم تاریک شده است، هر چند که این دل که در آغوشم است، همچون مشعلی میسوزد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب بده که کلیدش در دست دوست است و وقتی میخانه را دیدم، قفل شده بود.
هوش مصنوعی: معشوقی در زندگی ما وجود دارد و از عشق او بینیاز نیستیم. به زاهد بیچاره نگاه کن که چگونه به حالت جنون دچار شده است.
هوش مصنوعی: یار که ابروانش همچون تیغی برنده است، هر جایی که او حضور دارد، تبدیل به میدان جنگ و کشتار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است
دفتر ایجاد را چون فرد باطل گشته است
دست ناقابل و بال گردن و بار سرست
زحمت سر کم دهد دستی که قابل گشته است
از قساوت قابل تلقین چو خون مرده نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.