گنجور

 
بلند اقبال

بینم ای ترک عجب خونخواری

خود بگو بار منی یا یاری

دلم ازدست توخون شد به برم

بسکه بد عهد وجفا کرداری

مشک نارند زتاتار به فارس

که تواز طره دوصدتاتاری

بردی ازیک نگه ازمن دل ودین

بوالعجب حیله گر وسحاری

نیستی از چه نگهدار دلم

آخر ای سنگدل ار دلداری

عهدکردی که به مستی دهمت

بوسه ای هر چه کنم هشیاری

پرسی از حال دلم دل ز کفم

تو ربودی چه عجب عیاری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

اندر این عهد که قحط کرمست

بنه از نام نکو انباری

صیت احسان ببهائی اندک

میفروشند بخر بسیاری

کمال‌الدین اسماعیل

ای که در شیوۀ گوهر باری

ابر خواهد ز بنانت یاری

در قفس کرد سر خامۀ تو

طوطیانرا بشکر گفتاری

این چه خلقست بدین زیبایی؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

آنچ در سینه نهان می‌داری

درنیابند چه می‌پنداری

خفته پنداشته‌ای دل‌ها را

که خدایت دهدا بیداری

هر درخت آنچ که دارد در دل

[...]

ابن یمین

دست اگر در دهان شیر کنی

وز پی قوت لقمه برداری

نزد ابن یمین ستوده ترست

زانکه حاجت بسفلگان آری

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه