ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن
از مکرمت دلم را از قید غم رها کن
من خسته وغریبم شد درد و غم نصیبم
گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن
ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی
از مرحمت نگاهی گاهی به سوی ما کن
با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی
از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن
تاج سر شهانی سطان انس وجانی
از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن
در راهت از دل وجان باید نمود قربان
از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن
اقبال ما بلند است فیروز وارجمند است
این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از پادشاهی خوب و مهربان میخواهد که به او رحم کند و غمهایش را از بین ببرد. او خود را خسته و غریب میداند و از پادشاه که ادعای طبابت دردها را دارد، طلب کمک میکند. شاعر به درگاه پادشاه پناه میآورد و از او میخواهد که نگاهی پرمحبت به او کرده و از جدایی و دوری بپرهیزد. همچنین، او با تأکید بر وفاداری و مهر، به پادشاه میگوید که زندگیاش وابسته به اوست و میخواهد که هر دو جانش را فدای او کند. در نهایت، شاعر به بزرگی و خوشبختی خود اشاره میکند و از پادشاه میخواهد تا به او توجه بیشتری کند.
هوش مصنوعی: ای شاه خوبان، لطفی به این درخواستکننده کن و با کرامتت دلم را از زنجیر غم آزاد کن.
هوش مصنوعی: من در غم و اندوهی عمیق غوطهورم و احساس تنهایی میکنم. تو که همیشه از خودت میگفتی که میتوانی به من کمک کنی، پس اکنون باید به درمان دردم بپردازی.
هوش مصنوعی: ما هیچ پناهی جز درگاه تو نداریم، گاهی با نگاهی مهربانانه به ما توجه کن.
هوش مصنوعی: با محبت و وفاداری، با هر دوستی آشنا شو. چرا از ما جدا میشوی؟ از دوری بپرهیز و با ما خوشرفتار باش.
هوش مصنوعی: مظهر بزرگی و مقام حقیقت انسانی، چرا از ما پنهانی؟ ای پروردگار، چشمی به ما ببخش که به زیباییهای وجودت بنگریم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف و کمال، باید از جان و دل تلاش کرد و به خاطر عشق و محبت، خود را فدای محبوب کرد. از تو میخواهم که این تعهد و فداکاری را بپذیری.
هوش مصنوعی: امید و آرزوی ما بسیار بزرگ و ارزشمند است، اما این جمله تنها تمسخری است که به او میزنند. تو باید او را با ارزش و احترام برخورد کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن
تَرک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
[...]
ما آشنای خویشیم بیگانگی رها کن
دُردی به ذوق می نوش درد دلت دوا کن
در بحر ما قدم نه با ما دمی برآور
آب حیات ما نوش میلی به سوی ما کن
خواهی که پادشاهی یابی چو بندگانش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.