تا گدای درتوام شاهم
شاه را رشک آید از جاهم
مهر وماهم مطیع فرمانند
حرکتشان بود به دلخواهم
بی خبر گرچه از خودم لیکن
از بدونیک دهر آگاهم
من خلیل نشسته درآذر
یوسف اوفتاده درچاهم
تن چوکاه است وجان چو دانه خوش است
که جدا دانه گردد از کاهم
بر رخم پرده از غبار تن است
پرده چون از رخ افکنم ماهم
گفتم ای دل ز رازهای نهان
سخنی بازگو ز هر راهم
گفت خامش مگر نمی دانی
محرم خاص خلوت شاهم
ای خوش آندم که چون بلنداقبال
بنشینیم ما و اوباهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی شخصیتی است که خود را در جایگاه نزدیک به شاه مییابد و به نوعی به شوخی به خود میبالد. او به رابطهای که با مهر و ماه دارد اشاره میکند و میگوید که آنها به خواستههای او پاسخ میدهند. شاعر همچنین از آگاهی خود در دنیای پیرامونش صحبت میکند و به درک عمیقتری از زندگی اشاره میکند. او خود را با شخصیتهای مذهبی مانند خلیل (ابراهیم) و یوسف مقایسه میکند، نشاندهندهی این است که ممکن است در شرایط سخت و چالش برانگیز قرار داشته باشد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که تنها با دل خود و رازهایی که در دل دارد میتواند به محرم نزدیک شاه تبدیل شود و آرزو میکند که روزی با شاه در کنار هم بنشیند و از زندگی لذت ببرند.
هوش مصنوعی: من تا درخانهات خدمتگزارم، حتی شاه بزرگ هم به مقام و موقعیت من حسادت میکند.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به فرمان من هستند و حرکت آنها طبق خواسته من انجام میشود.
هوش مصنوعی: هرچند از خودم بیخبرم، اما از کمبودهای زمان و روزگار آگاه هستم.
هوش مصنوعی: من مانند خلیل پیشگاه آتش نشستهام و یوسف در چاه گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: بدن مانند چالهای است و جان همچون دانهای خوشحال است که قرار است از آن چاله جدا شود.
هوش مصنوعی: اگر غبار جسمم را از چهرهام کنار بزنم، زیباییام مانند ماه روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای دل، رازهای پنهان را بگو و از هر مسیر خود صحبت کن.
هوش مصنوعی: گفت ساکت باش، آیا نمیدانی که تنها افراد خاص حق دارند در خلوت شاه حضور داشته باشند؟
هوش مصنوعی: چه لحظهای خوب و خوش است که با یکدیگر، در کنار کسی که بخت بلندی دارد، بنشینیم و گفتگو کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو زلفت دراز و بالا هم
وی دو لعلت نهان و پیدا هم
شوخ تنها که خواند چشم ترا
چشم تو شوخ هست و رعنا هم
بستهٔ تو هزار نادان هست
[...]
من رئیس فلان رصد گاهم
کز مطیعان دولت شاهم
به تو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو میخواهم
همه بیگانگان چنین دانند
که منت آشنای درگاهم
ترسم ای میوه درخت بلند
[...]
من که از خرمنش یکی کاهم
کی بگویم کزان دم آگاهم
گر چه شد مدتی که در راهم
همچنان در هبوط این چاهم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.