خیال رویتوبیرون نمی رودزدلم
بلی به عشق تو آمیخته است آب وگلم
اگر که رشته عمر مرا ز هم گسلی
گمان مدار که پیوند دوستی گسلم
غیاب روی تو بامن چه می تواند کرد
که درحضور تو گوئی نشسته متصلم
بهای بوسه زمن جان ودل چه می طلبی
نه جان ز عشق تو دارم نه دل مکن خجلم
مرا کسالت پیری ز پا نیفکنده است
ز درد عشق توپیمان گسل چنین کسلم
دهدچوشعر توشعرم همه پریشانی
ز بس چوزلف تو آشفته گشته است دلم
اگر چه گشته ام از عاشقی بلنداقبال
گرم نه لطف توشامل شود به حال ولم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز شوقت ز بس خون که ریزد دلم
بسویت نیایم که پا در گلم
هزار سال که ضحاک پادشاهی کرد
ازو نماند به جز نام زشت در عالم
اگرچه دولت کسری بسی نماند ولی
به عدل و داد شدش نام در زمانه علم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.