دل من هست چو عمان دهان شد صدفم
صدفم پر بود از گوهر وریزد به کفم
دارم از کار خود وکرده خود یأس ولی
باشد امید نجاتی به دل از لاتخفم
یوسف دین ودلم تا شده دور از بر من
همچو یعقوب رودتا به فلک وا اسفم
قوه ناطقه ام بخت به انسانی داد
خودچوحیوان شده دایم پی آب وعلفم
طلعتی بود مرا روشن وصافی چوماه
تارتر از شبم از بس به رخ آمد کلفم
هم مگر فضل خداوند شود شامل حال
ورنه هر کس نگرم بسته کمر بر تلفم
هرکه تیغی به کف آورده بسازد سپرم
هر که تیری به کمان هشته نماید هدفم
چوبلنداقبالم اندیشه ندارم ز جزا
زآنکه مداح وگدای در شاه نجفم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.