می دهی درد سرم چند ای طبیب
دردما را چاره باید ازحبیب
دستم از دامان وصلش کوته است
ای خدا یا وصل یا مرگ رقیب
روز و شب نالم ز عشق روی او
چون به گلشن در بهاران عندلیب
نی عجب چشمش گر از من برد دل
چشم مست اوبودعابد فریب
حیف کو دور از لب ودندان ماست
گو که به باشد زنخدانش ز سیب
یک نگه کرد وزمن شش چیز بود
دین ودل تاب وتوان صبر وشکیب
می سزد از پی فراقش را وصال
چون فرازی دارد از پی هر نشیب
همچو من نبود بلنداقبال کس
گر وصال او مرا گردد نصیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه شخص میپردازد که از دوری محبوبش رنج میکشد. او به طبیب اشاره میکند و از او میخواهد که درمان دردش را پیدا کند، زیرا تنها در وصال محبوبش آرامش مییابد. شاعر از نالههای شبانهاش از عشق و زیبایی محبوب سخن میگوید و میگوید که چشمان مست محبوب او را فریب داده و دلش را برده است. او احساس میکند که دوری محبوبش شبیه به مرگ است و امیدوار است که در نهایت به وصال او دست یابد، زیرا هیچکس به اندازه او خوشبخت نیست. در کل، شعر احساسی عمیق راجع به عشق و انتظار را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای طبیب، چرا دردسر من را بیشتر میکنی؟ برای درمان درد من، باید به دوستی که مرا دوست دارد، رجوع کرد.
هوش مصنوعی: دست من از رسیدن به او کوتاه است، ای خدا، یا من به وصال او برسم یا از شدت اشتیاق بمیرم.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب به خاطر عشق چهرهاش ناله میکنم، مانند بلبل که در بهار در باغ گل آواز میخواند.
هوش مصنوعی: عشق و جذابیت چشمان او به قدری زیاد است که اگر از من دل ببرند، جای تعجبی ندارد، زیرا چشمان مست و غافلگیرکننده او توانایی این کار را دارند.
هوش مصنوعی: حسرتانگیز است که او دور از لب و دندان ماست، هرچند که زیباییاش به اندازه سیب است.
هوش مصنوعی: نگاهی انداخت و از میانه زمان، شش چیز را با خود آورد: دین، دل، تاب و توان، صبر و شکیبایی.
هوش مصنوعی: اینگونه میتوان گفت که برای رسیدن به وصال و نزدیکی به محبوب، باید تحمل جدایی و فراق را داشت؛ چراکه هر بالایی (فرازی) پس از هر پایینی (نشیب) خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من در خوشبختی نیست، اگر وصال او نصیب من شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
هم چنان چون تو جبه جوید نشیب
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بیهیچ ریب
چون رسید از راه آن مرد غریب
اندر آوردش به پیش شه طبیب
ای شب هجران تو روز حسیب
زهره ی شیران بچکد زین نهیب
جمله تویی از خودی ام وارهان
در ره من نیست به جز من حجیب
با تو نخواهم به اضافت حضور
[...]
جای غولست این سرای پر نهیب
مردمی خواهی از این مردم مکیب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.