گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

می دهی درد سرم چند ای طبیب

دردما را چاره باید ازحبیب

دستم از دامان وصلش کوته است

ای خدا یا وصل یا مرگ رقیب

روز و شب نالم ز عشق روی او

چون به گلشن در بهاران عندلیب

نی عجب چشمش گر از من برد دل

چشم مست اوبودعابد فریب

حیف کو دور از لب ودندان ماست

گو که به باشد زنخدانش ز سیب

یک نگه کرد وزمن شش چیز بود

دین ودل تاب وتوان صبر وشکیب

می سزد از پی فراقش را وصال

چون فرازی دارد از پی هر نشیب

همچو من نبود بلنداقبال کس

گر وصال او مرا گردد نصیب

 
 
 
رودکی

خود ترا جوید همه خوبی و زیب

هم چنان چون تو جبه جوید نشیب

حکیم نزاری

ای شب هجران تو روز حسیب

زهره ی شیران بچکد زین نهیب

جمله تویی از خودی ام وارهان

در ره من نیست به جز من حجیب

با تو نخواهم به اضافت حضور

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیر حسینی هروی

جای غولست این سرای پر نهیب

مردمی خواهی از این مردم مکیب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه