ای دل اگر یار منی در عشق شو ثابت قدم
ور تو پرستار منی خو کن به درد ورنج وغم
از درد وغم گر خون شوی وز دیده ام بیرون شوی
افزون تر از اکنون شوی در نزدجانان محترم
رو درپی آن نازنین درهر صباح وهر پسین
درهر زمان وهر زمین گر دیر باشد یا حرم
گر آن نگار تندخو شد ترش روی و تلخ گو
باید که اندر پیش او نه لا بگوئی نه نعم
هستی اگر پابست وی یا مست چشم مست وی
ساغر بنوش از دست وی هست ار به جای باده سم
باید ز توصدق وصفا یار ار کند جور وجفا
کزتونشاید جز وفا وزاونباید جز ستم
از دل ز اهل حال شو چون من بلند اقبال شو
ساکت ز قیل وقال شو غمگین مباش از بیش وکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم
لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم
روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان
عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم
چون دیده کوتهبین بود هر نقش حورالعین بود
[...]
هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.
بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد
زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال او واقف نهای ز احوال او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.