پروانه را که داده تعلق به نور شمع
او را که رهنما است به بزم حضور شمع
در حیرتم بدوکه بیاموخت درس عشق
کز جان ودل چنین شده عاشق به نور شمع
هوش وخرد مرا پرد از سر زکار عشق
پروانه پر زند چوبه نزدیک ودور شمع
پروانه را مگر ارنی بر زبان گذشت
کاین سان بسوخت بال و پر او به طور شمع
آخر که شمع هم به مکافات او بسوخت
پروانه گر بسوخت ز خوی غیور شمع
معشوق را مگو که به دل درد عشق نیست
بنگر به سوز گریه شام وسحور شمع
رو ای بلنداقبال آموز عاشقی
از چشم اشکبار وز جسم صبور شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.